برای خواندن داستان بروی ادامه مطلب در زیر کلیک نمایید توسط ساجده اسماعیلیان 324 بازدید بنام هستی بخش وجود من دختری از طبار ایران و ایرانی، آشوب هستم در نگاه اول با خود می اندیشید که شاید وجودم آشوب است، ذهنم آشوب است یا حتی قلبم آشوب است اما نه من را مادرم آشوب نامیده است؛ مادری که بهشت در دستانش جای داشت اما آن را زمین گذاشت تا مرا در آغوش بگیرد، مادری که پا به پای من درس خواند تجربه کرد اشتباه کرد پشیمان شد میان گریه های شبانه ام اشک شد میان خنده های کودکانه ام قهقهه شد میان دلشوره های امتحانم صبر شد و میان سختی های روزگارم مرحم شد او مرا آشوب نامید، شاید میدانست روزی کسی در دلم غوغا میکند او هم میدانست شاید روزی به آیینه چوبی اتاق خیره شوم و دنبال زیبایی های پنهان صورت خود بگردم او نیز روزی دختر بوده و حال مرا درک میکند شاید نامم را آشوب گذاشت تا در تمام زندگی ام به کم ترین ها راضی نباشم، نامم را آشوب گذاشت تا برای چیزی که به دنبال آنم آشوب به پا کنم؛ نامم را آشوب گ
اشتراک گذاری در تلگرام
پای گفتگو با شین براری پیرامون ادبیات داستانی فارسی و بین الملل از جانب دیگر نیز خدمتتان عارضم که نمیدانم چرا عاشقانه نوشتن را همگان سرمشق مسیر خود در رزومه ی نویسندگی خود قرار داده اند ۰۰روایتگران زیادی هستند که داستانهایشان مربوط می شود به محبت و مهربانی و عشق اما چه بسا نوشتن از عشق بدون هجران مانند یک فیلم سریال زیباست که قسمت پایانی اش هرگز ساخته و پخش نشود چه حاصلی دارد ؟ چه سود و توفیقی دارد ؟ گویی مسابقه ی دوی میدانی با شلیک تپانچه ای آغاز شود و همگان با اشتیاق نظاره گر باشند اما این مسابقه هرگز خط پایانی نداشته باشد و تا ابد و ناکجا ادامه یابد خب اگر واقع بینانه بنگریم میبایست چنین گفت که معنا و مفهوم یک مسابقه ی دوی میدانی زمانی ماهیت رقابتی و جنبه های هیجانی میگیرد که خط اغاز و خط پایان آن مشخص باشد زمان و مکان برگزاری و شرایط جوی و جوایز و هدف برگزاری ان و ناظران و حامیان ان به روشنی مشخص و شرکت کنندگان نیز شمار
اشتراک گذاری در تلگرام
معرفی بهترین داستان های کوتاه معروف ادبیات جهان داستان کوتاه ادبی و خارجی وبلاگ طاقچه در 6 دقیقه بخوانید 112798 بازدید داستان کوتاه همانطور که از اسمش پیداست، داستانی است که کوتاه باشد ادگار آلن پو، نویسنده معروف آمریکایی درباره داستان کوتاه میگوید داستان کوتاه روایتی است که بتوان آن را در یک نشست بین نیم تا دو ساعت خواند همه جزئیات آن باید پیرامون یک موضوع باشد و یک اثر را القا کند» این گونه داستاننویسی گذشته کوتاهی دارد اولین داستانهای کوتاه در اوایل قرن نوزدهم نوشته شدند ادگار آلن پو در آمریکا و نیکولای گوگول در روسیه گونهای از روایت و داستان را به جهان معرفی کردند که امروزه به آن داستان کوتاه میگوییم داستان کوتاه مثل دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی باز میشود و خواننده می تواند برای مدت کوتاهی از این دریچه به اتفاقهایی که رخ میدهند نگاه کند داستانهای کوتاه یا در نشریهها و مجلات چاپ میشوند و یا به صورت مجموعها
اشتراک گذاری در تلگرام
جملات فلسفی شین براری در کتاب عاشقانه های حلق آویز به جملاتی اشاره داشته که فلسفی و ارزنده است پی نویس ؛ رفتم میدان انقلاب یکی از کتابای شین براری اونم نسخه کپی شده اش رو دستفروش میگفت صد تومن ، فشارخونم رفت بالا برگشتم خوابگاه چه تلخ نگاهم میکرد، در ضلع سوم کافه ای دنج و قدیمی آری خودمم خوب میدانم، او از من و این سالهای دوری شاکی است، بهاره شاکی بود و رنجیده خاطر و پریشان حال، چیزهایی را بریده بریده و بی سر و ته زیر لبی زمزمه میکرد، زمزمه وار متلک میگفت، قر قر میزد ، نمیدانستم چه میگوید، خودش نیز همینطور او فقط دلخور بود و من لپ ناگفته ی مطلبش را بخوبی میفهمیدم، و چکیده ی تمام جملات نصفه نیمه اش این بود که؛ چرا این سالهای دو رقمی، در کنارش نماندم؟ لابد باز میخواست مانند دوران دانشجویی، عجولانه نتیجه گیری کند و بگوید پس من رفیق خوبی نیستم، من جواب تمام اینها را در آستین داشتم، آنقدر واضح و عیان بود که حتی خودش نیز بخوبی میدان
اشتراک گذاری در تلگرام
از زیر چادر تا به ی و فتیش در غربت از زیر چادر تا به سکس وقتی خوبیم، خیلی خوبیم خیلی خیلی خوبیم کلی حرف برای گفتن داریم، کلی موضوع مشترک، کلی خاطره و پیشینه مشترک، کلی علایق و سلایق مشترک من از اینکه فکر کنی عجیبغریبم، یا چون مثل بقیه فکر نمیکنم خل و چلی چیزی هستم، نمیترسم با تو بیاندازه بیپرده حرف میزنم، کاری که حتی توی وبلاگم هم نمیتوانم بکنم تو از حرف زدن با من لذت میبری، خودت این را میگویی خودت وقتی نگرانم که دارم سرت را میخورم توی چشمهایم نگاه میکنی و میگویی دوستداشتنیترین دختر زندگیات هستم بعضی وقتها بحثمان میشود، بعضی وقتها بحثمان بالا میگیرد و تبدیل به دعوا میشود و امان از وقتی که دعوایمان میشود از من خواستهای اگر مشکلی داشتم، نریزم توی خودم حرف بزنم و با حرف زدن حلش کنیم سعیم را میکنم، اما کمکم وقتی میبینم هربار به دعوایی شدیدتر از قبلی ختم میشود، فکر میکنم بهتر است خودم با خودم مسائل را حل کنم هربار که بحث ب
اشتراک گذاری در تلگرام
چکیده ی داستان کنس این داستان کوتاه از شین براری بود و من هر چی یادم هست رو براتون مینویسم تا باهاتون شریک شده باشم در مرور روایی یک داستان بلند خرم آباد برف اسفند 1399 به او میگویند عبدالله کِنِس همین سال گذشته بود که بعد از فوت مادرش ، دوره افتاد در محله و خانه به خانه و هجره به هجره با گردنی کج و ناله و التماس و بغض که مادرم فوت شده و توان مالی برای انجام مراسم کفن و دفن ندارم و خواب نما شده ام که بیایم و به شما بگویم و به شما پناهنده شوم از قدیم دروغ به ما یاد دادن که مرده روی زمین نميمونه حالا چه خاکی توی سرم بریزم ، آخه خدای من این همه دربو همسایه و این همه مادر های رنگاوارنگ جوراجور همه مدل مادر توی محله هستش چرا فقط باید مادر من بمیره خدااااااااا آخه چراااااااا فقط مننننننننن؟ بعدشم گریه و زجه های بلند عاقبت پولی که به او داده بودند را همانجا جلويشان شروع به شمارش میکرد و غم و عذاداری فراموشش میشد و یک
اشتراک گذاری در تلگرام